توضیحات
خلاصهی کتاب:
در پاریس قرن 15میلادی؛ رئیس نگهبانان شهر، نوزاد ناقصالخلقهای رو پیدا میکنه و از روی ترحم سرپرستیش رو به عهده میگیره. این نوزاد در برج کلیسای نتردام نگهداری و بزرگ میشه. اسم این کودک زشت رو «کازیمودو» میذارن ولی بعدها به خاطر ظاهرش به گوژپشت نتردام معروف میشه! بیست سال بعد، جشن بزرگی در پاریس برگزار میشه و کازیمودو که به فردی منزوی و تنها تبدیل شده، «اسمرالدا» رو برای اولین بار میبینه. اسمرالد دخترک کولی و فالگیریه که در خیابانها میرقصه و برنامه اجرا میکنه. کازیمودو به سرعت شیفتهی این دختر زیبا و مهربونیش میشه و همین شروع داستان عشق زیبای گوژپشت نتردامه.
قسمتی از کتاب:
“Notre-Dame de Paris is, in particular, a curious specimen of this variety. Each face, each stone of the venerable monument, is a page not only of the history of the country, but of the history of science and art as well.”
دربارهی نویسنده:
«ویکتور هوگو» نویسنده و شاعر معروف فرانسویه، که در خانوادهای نظامی به دنیا اومده بود و دو برادر بزرگتر از خودش داشت. به دلیل شغل پدرشون زندگی ویکتور و برادرانش در کشورهای مختلفی از جمله اسپانیا گذشت و تحت نظر معلمان مختلفی درس خوندن. در همون دوران بود که ویکتور به نوشتههای «شاتو بریان» علاقه نشون داد و در چهاردهسالگی در دفتر خاطراتش نوشت: «من یا شاتو بریان خواهم شد یا هیچ» اختلاف پدر و مادر در نوجوانی ویکتور و جدا شدن آنها از هم باعث شد ویکتور و برادرانش هم به مدرسهی شبانهروزی بروند و اونجا بود که ویکتور استعدادش در سرودن شعر رو نشون داد. هوگو بعد از دبیرستان به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت و خیلی زود با یکی از دوستان دوران کودکیاش ازدواج کرد و صاحب ۵ فرزند شد. اونا با وجود اختلافات مشهودی که به لحاظ فرهنگی داشتن سالهای زیادی رو باهم بودن. ویکتور هوگو به دلیل حمایتی که از طبقهی محروم جامعه میکرد، همیشه مورد خشم سران دولت بود. به همین دلیل سالهایی از زندگیش رو در تبعید در بروکسل و جزیرهای در دریای مانش گذروند. بعد از سرنگونی امپراطور رم در سال ۱۸۷۰ به عنوان قهرمان ملی به فرانسه برگشت.
ویکتور بعد از تحمل یک دوران طولانی بیماری، در ۲۲ مه ۱۸۸۵ در پاریس از دنیا رفت.
Parmida Barzi –
عالی