توضیحات
خلاصهی کتاب:
فلورنتینوی جوان که در کودکی پدر خود را از دست داده و با مادرش زندگی میکند، برای امرار معاش در تلگرافخانهی شهر مشغول به کار میشود. درست وقتی که قصد دارد تلگراف یکی از اهالی شهر را به منزلش ببرد، با دختر زیبای صاحبخانه روبهرو میشود که فرمینا نام دارد. از همین لحظه عشق او به فرمینا آغاز شده و تا سالها بعد نیز، ذرهای از عشقش نسبت به او کاسته نمیشود. از سوی دیگر، فرمینا نیز که مادرش را از دست داده و همراه پدر و عمهی خود زندگی میکند، عاشق این جوانک نحیف میشود و هر دو بهاتفاق، نامههای عاشقانهای را برای یکدیگر ارسال میکنند. بهزودی راز نامهها فاش میشود و فرمینا را از مدرسه اخراج میکنند. پدر فرمینا نیز که ماجرای عاشقانهی او را از بیخوبن غلط میداند او را به سفری طولانی میبرد تا حالوهوای عشق از سرش بیافتد. بااینحال، حتی این سفر طولانی نیز نمیتواند مانع عشق فرمینا و فلورنتینو شود تا اینکه…
قسمتی از کتاب:
“He allowed himself to be swayed by his conviction that human beings are not born once and for all on the day their mothers give birth to them, but that life obliges them over and over again to give birth to themselves.”
دربارهی نویسنده:
گابریل گارسیا مارکز، نویسنده، روزنامهنگار، فعال سیاسی و ناشر کلمبیاییه. اون بیشتر از تموم کارهاش، به خاطر رمان معروف و مهم «صد سال تنهایی» به شهرت رسید -کتابی که یکی از معروفترین کتابهای دنیاست. کارهای مارکز، آمیزهای از تاریخ، واقعیت و خیالن و به قدری ظریف نوشته شدن که گاهی نمیشه حقیقت و تخیل رو از هم تمیز داد. مارکز در سال ۱۹۸۲ برندهی جایزهی نوبل ادبی شد.