توضیحات
خلاصهی کتاب:
ریچل الكليه، از كار اخراج شده و هر روز سوار قطار خاصی میشه. هر روز از کنار خونههايى مى گذره که زمانی توی یکیشون زندگی میکرد. ريچل براى آدمهاى خونهها اسم مىذاره و توى ذهنش براشون قصه مىسازه.
همه چيز روال عادى و غمانگيز خودش رو داره تا زمانى كه زن جوانى كه ساكن يكى از خونهها بود، به قتل مىرسه. قتلى كه همه اون رو به ريچل نسبت مىدن، در صورتى كه ريچل هيچچيزى به ياد نمياره.
اما …
آيا مىشه به خاطر آورد؟
قسمتی از کتاب:
I have never understood how people can blithely disregard the damage they do by following their hearts.
دربارهی نویسنده:
پائولا هاوکینز نویسندهی انگلیسیه که به خاطر کتاب «دختری در قطار» به شهرت رسید.
paarmyida –
توجه!! این کامنت حاوی اسپویل از کتابه!! با مسئولیت خودتون ادامهش رو بخونید.
عالیه! کتاب خیلی معمولی و عادی شروع میشه و ممکنه با خودتون بگید: «اه عجب کتاب خسته کنندهای نباید پولمو خرج همچین چیزی میکردم حیف شد! بذار برم یه کتاب دیگه رو شروع کنم.» ولی اینجا دقیقا همون جاییه که باید دست نگه دارید و به خوندن ادامه بدییید
هرچقدر که تو داستان جلوتر میره شما بیشتر مشتاق به فهمیدن حقیقت میشید و همهش میخواید کتاب رو ادامه بدید تا بفهمید قضیه چیه. به علاوه پلات توییستی داره که صد درصد شوکهتون میکنه حتی اگر از قبل حدسشو زده باشید ؛)
کاملا ارزش خوندن رو داره و فکر نکنم کسی از خوندنش پشیمون بشه. حداقل من که نشدم! D:
نمرهی من ۴ از ۵