توضیحات
خلاصهی کتاب:
وقایع کتاب پیش رو حول شخصیت ایوان ایلیچ میگردد و داستان به واقع چیزی جز سرگذشت سرراست او نیست. سرگذشتی که ساده به نظر میرسد و ساده روایت میشود؛ این سرگذشت هیچ نکتهی متمایزی ندارد و بهنوعی میتواند سرگذشت تمام انسانها در تمام دورانها باشد.
ایوان ایلیچ متعلق به طبقهی متوسط جامعه است. او در روسیهی نیمهی دوم سدهی نوزدهم زندگی میکند و آرمانها و دیدگاههایش دربارهی زندگی خوب و بسنده، همان آرمانها و دیدگاههاییاند که میان عموم مردم جامعهی او رواج دارند. از نظر ایوان ایلیچ، زندگی خوب و شایسته مترادف است با پیشرفت در کار، رسیدن به منصبی پردرآمد و بالاخره تشکیل خانوادهای گرم و صمیمی که در زمان سالخوردگی عصای دست آدم باشد. ایوان ایلیچ از همان اوان جوانی برای رسیدن به این زندگی مطلوب تلاش میکند و خیلی زود آنچه را که میطلبد، به کف میآرد. او که در حیطهی قضا فعالیت دارد، پیش از رسیدن به میانسالی به عنوان قاضی منصوب میشود و خیلی پیشتر از آن، با همسری مطیع و دلخواه وصلت میکند تا سهم خود را از زندگی بهطور تمام و کمال دریافت کرده باشد. حال، آنچه ایوان ایلیچ پیش رو میبیند سالهای سال زندگی خوش و بیدغدغه است. غافل از آنکه سرنوشت او بناست به نحو دیگری رقم بخورد.
روزی از روزها، ایوان ایلیچ مشغول رسیدن به دکوراسیون منزل است که دچار آسیبدیدگیای به ظاهر جزئی میشود. مدتی بعد اما، همین آسیبدیدگی او را به بستر مرگ میکشانَد و پیمانهی عمر ایوان ایلیچ، به واسطهی حادثهای بیهوده و مسخره رو به خالی شدن میگذارد.
قسمتی از کتاب:
“Can it be that I have not lived as one ought?” suddenly came into his head. “But how not so, when I’ve done everything as it should be done?”
دربارهی نویسنده:
لِو نیکولایویچ تولستوی، نویسنده و فعال سیاسی-اجتماعی روس بود. اون به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان روسیه شناخته شده و رمانهای معروف و مهمش، «آنا کارنینا» و «جنگ و صلح» از بهترینهای ادبیات داستانی جهان هستن.
blot –
بیوگرافیه؟
رضا –
نه. بیوگرافی نیست.