توضیحات
خلاصهی کتاب:
ژولیوس سزار، در یک ارتش همگانی، یک نجیبزاده رومی را با نام پامپی در یک مبارزه شدید شکست داد. بهعنوان تفریح یک جشن عمومی برپا کردند. اما بعضی از اشرافزادهها پامپی را حمایت کردند و از سزار که ترقی میکرد ترسیدند. آنها ترسیده بودند نکند سزار با بلندپروازیهایش بخواهد پادشاه روم شود. برای همین شروع به توطئهچینی علیه او میکنند.
انبوهی از جمعیت در خیابانهای روم صف کشیده بودند. مردم دور ژولیوس سزار، پرآوازهترین و محترمترین سردار روم، جمع شده بودند. سزار برای لشکریانش پیروزیهایی پیاپی به بار آورده و وسعت و ثروت جمهوری روم را گسترش داده بود. رومیان برای ابراز حس قدردانی و سپاس خود، او را به عنوان نماینده و بالاترین مقام سیاسی کشور برگزیده بودند. وقتی سزار سوار بر اسبی سفید و قدرتمند میان مردم آمد، جمعیت نامش را فریاد زدند و مشتمشت گل به سویش پرتاب کردند، طوری که هوا همچون برفی رنگارنگ شد. سزار خیره و مستقیم به پیش رویش نگاه میکرد؛ نه لبخند میزد و نه دست تکان میداد. با کلاهخودی که بینی و چشمهایش را در بر گرفته بود، مثل عقابی مغرور و بیرحم به نظر میآمد.
قسمتی از کتاب:
“The fault, dear Brutus, is not in our stars, but in ourselves.”
دربارهی نویسنده:
ویلیام شکسپیر، شاعر و نمایشنامه نویس بزرگ انگلیسیه. خیلی از منتقدین، شکسپیر رو بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دونستن. شکسپیر در آثارش معمولا از زندگی طبقه مرفه و هیاهوهایی که بر سر عشق و ثروت و جایگاه پیش میاومد، میگفت. از مهمترین آثار شکسپیر میشه به «هملت»، «رومئو و ژولیت»، «شاه لیر» و «مکبث» اشاره کرد.