توضیحات
خلاصهی کتاب:
در رمان شگفتانگیز، شیرین، آرام و مالیخولیایی Elevation «ارتفاع» استیفن کینگ با تاروپودی از وهم میگوید که چگونه شرایطی عجیب میتواند افراد را به هم نزدیک کند.
اسکات کری ظاهرا دچار یک بیماری شدهاست. ظاهر او تغییری نکرده اما وزنش مدام در حال کم شدن است. یک چیز عجیب و غریب هم درباره بدن او وجود دارد، وزن او بی لباس و با لباس یکسان است. اسکات نگران این موضوع میشود و با دکتری مشورت میکند. از سویی دیگر او با دو زن همسایه خود که سگهایشان روی چمن جلوی خانه او خرابکاری میکنند، اختلاف دارد، این دو زن میخواهند رستورانی راه بیاندازند و مردم مخالف آنها هستند؛ اما اسکات علیرغم اختلافش با آنها تصمیم میگیرد کمکشان کند. در این میان وزن اسکات پیوسته کمتر و کمتر میشود و اتفاقی عجیب و باورنکردنی برایش میافتد:
«وقتی اسکات از خرید شیرینی برگشت، شروع به قدم زدن به سمت ورودی خانه کرد، بعد به سمت درخت نارون قرمز در حیاط جلوی خانهاش تغییرجهت داد. رنگ برگها تغییر کرده بودند، اما به لطف پاییزِ گرم هنوز بیشترشان مؤدبانه روی درخت در حال خش خش کردن بودند. پایین ترین شاخهٔ درخت شش فوت بالای سرش قرار داشت، و ظاهرش دعوت کننده به نظر میرسید. او کیسهٔ شیرینی را انداخت، دستانش را بلند کرد، زانوهایش را خم کرد، و پرید. او به سادگی شاخهٔ درخت را گرفت، کاری که یک سال قبل حتی نزدیک به انجام دادنش هم نمیشد. ماهیچههایش هیچ از بین نرفته بودند؛ آنها هنوز فکر میکردند میتوانند مردی که وزنش ۲۴۰ پوند بود راتحمل کنند.»
قسمتی از کتاب:
“Everyone should have this, he thought, and perhaps, at the end, everyone does. Perhaps in their time of dying, everyone rises.”
دربارهی نویسنده:
استفن کینگ، نویسندهی امریکاییه. کتابهای اون توی ژانرهای وحشت، فانتزی و رازآلود قرار میگیرن و تا الان بیشتر از ۳۵۰ میلیون نسخه ازشون فروخته شده. کارگردانها و فیلمسازهای زیادی از روی کتابهای کینگ، سریال و فیلم ساختن. تا به حال ۶۱ رمان و ۶ کتاب غیر داستانی از استفن کینگ به چاپ رسیده.