توضیحات
خلاصهی کتاب:
As I Lay Dying روایتگر داستان مادری است که در بستر دراز کشیده و در حال مرگ است. او وصیت کرده که پس از مرگ جسدش را برای دفن به جفرسن ببرند؛ زادگاهش. مادر این قول را از همسرش گرفته و مرد در پیشگاه خداوند به این قول متعهد شده و حتماً میخواهد به این عهد وفا کند. آنها پنج فرزند دارند که پدرشان را هنگام انتقال جسد مادر به جفرسن همراهی میکنند و در اتفاقات با او شریک میشوند. داستان این رمان پیرامون یک سفر تلخ و درعینحال شوخآمیز این خانوادهٔ روستایی در جنوب آمریکا برای انتقال جنازه به شهری دیگر میچرخد. شخصیتها به همین تعداد ختم نمیشود، رمانِ ویلیام فاکنر حداقل ۱۶ شخصیت دارد و داستان را از زبان آنها روایت میکند. هر فصل رمان را یکی از افراد از دیدگاه خودش نقل میکند و ممکن است یک اتفاق از زبان چند شخصیت بیان شود؛ گاه احساس آنها از واقعه در دو کلمه خلاصه میشود و گاه صفحهها صحبت میکنند. گفته شده است که این اثر دو رو دارد؛ یکی طرح داستانی کتاب است که شامل وقایع و اتفاقات است و یکی روانشناسی عمیق و پر رمزوراز شخصیتها است که مخاطب را ملزم میکند کتاب را بیشتر از یک بار بخواند. شخصیتهای کتاب حاضر از صفحات بیرون میآیند و ذهن کتابخوان را مسحور میکنند؛ گویی وجود خارجی دارند. خواننده با هر یک از ۱۶ شخصیتِ نقلکنندهٔ روایت، بهمثابهٔ فردی مستقل رفتار میکند. درونمایهٔ متن این کتاب پیوند عمیقی با مسئلهٔ مرگ دارد و زندگی را با غم و اندوههایش ملموستر میکند.
قسمتی از کتاب:
“He had a word, too. Love, he called it. But I had been used to words for a long time. I knew that that word was like the others: just a shape to fill a lack; that when the right time came, you wouldn’t need a word for that any more than for pride or fear….One day I was talking to Cora. She prayed for me because she believed I was blind to sin, wanting me to kneel and pray too, because people to whom sin is just a matter of words, to them salvation is just words too.”
دربارهی نویسنده:
ویلیام فاکنر با نام کامل «ویلیام کاتبرت فاکنر» در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی در میسیسیپی به دنیا آمد. فاکنر یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آمریکا و بهویژه ادبیات جنوب آمریکا است. اغلب داستانهای او عاطفی، ظریف و پیچیده هستند. شخصیتهای اصلی داستانهای او را بردههای آزادشده یا اعقاب بردهها، سفیدپوستان تهیدست و جنوبیهای طبقهٔ کارگر تشکیل میدهند. این نویسندهٔ نامآشنا در سال ۱۹۴۹ میلادی موفق به دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد. از جمله مهمترین آثار این نویسنده که به پارسی ترجمه شدهاند، باید به «گوربهگور»، «برخیز ای موسی»، «حریم»، «خشم و هیاهو»، «داستانهای یوکناپاتافا»، «یک گل سرخ برای امیلی»، «تسخیرناپذیر»، «روشنایی ماه اوت»، «اسبهای خالدار»، «حرامیان»، «گنجنامه»، «جنگل بزرگ»، «اسبها و آدمها»، «سرخپوست میرود» و «آن خورشید شامگاهی» اشاره کرد.